سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اتل متل یه بابا - راهیان نور






درباره نویسنده
اتل متل یه بابا - راهیان نور
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اسفند 1387


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
اتل متل یه بابا - راهیان نور

آمار بازدید
بازدید کل :7570
بازدید امروز : 13
 RSS 

   

که اون قدیم قدیما
خسرتشو می خوردن
تمومی بچه ها
اتل میل یه دختر
دردونه ی باباش بود
هر جا که باباش می رفت
دخترشم باهاش بود
اون عاشق باباش بود
بابا عاشق اون بود
به گفته ی رفیقاش

بابا چه مهربون بود
یه روز آفتابی
بابا تنها گذاشتش
عازم جبهه ها شد
دخترو جا گذاشتش
چه روزهای سختی بود
اون روزهای جدایی
چه سال های بدی بود
ایام بی بابایی
چه لحظه های سختی بود
اون لجظه ی رفتنش
ولی بدتر از اون بود

لحظه ی برگشتنش
هنوز یادش نرفته
نشون به اون نشونه
اونکه خودش رفته بود
آوردنش به خونه
زهرا به اون سلام کرد
ابا فقط نگاش کرد

ادای احترام کرد
بابا فقط نگاش کرد
خاک کفش بابا رو
سرمه ی تو چشاش کرد
هی بابا رو بغل کرد
زهرا براش زبون ریخت
دوصد دفعه صداش کرد
پیش چشاش ضجه زد
بابا فقط نگاش کرد.

 



نویسنده » بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر » ساعت 6:28 عصر روز یکشنبه 87 اسفند 11